اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

فالگو

نویسه گردانی: FALGW
فالگو. (نف مرکب ) فالگوی . آنکه فال زند و تعبیر کند و سرانجام آن را بگوید. فالگیر. فال زن . فالکباز :
همان نیز گفتار آن فالگو
که گفت او بپیچد ز تخت تو رو.

فردوسی .


بسان فالگویانند مرغان بر درختان بر
نهاده پیش خویش اندر پر از تصویر دفترها.

منوچهری .


مرد را عقل رایزن باشد
سغبه ٔ فالگوی زن باشد.

سنایی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.