اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

فانی

نویسه گردانی: FANY
فانی . (ع ص ) ناپاینده . (ربنجنی ). نیست شونده . ناپایدار :
اگر عقل فانی نگردد تو عقلی
وگر جان همیشه بماند تو جانی .

منوچهری .


ما همه فانی و بقا بس تو راست
ملک تعالی و تقدس تو راست .

نظامی .


|| (اصطلاح عرفان ) کسی را گویند که در راه شناخت حق و وصال معشوق از خود درگذرد و در معشوق فنا شود تا به او بقا پذیرد :
گر مرا در عشق خود فانی کنی
باقیت بر جان من شکرانه ای است .

عطار.


چو فانی شد دلت اندر ره عشق
قرار عشق جانان بی قرار است .

عطار.


خوش است عمر دریغا که جاودانی نیست
پس اعتماد بر این پنج روز فانی نیست .

سعدی .


|| پیر سالخورده . (منتهی الارب ). پیری که قوای او رفته باشد. (از اقرب الموارد).
- دار فانی ؛ کنایت از دنیاست که پایدار نماند.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
سرای فانی . [ س َ ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از دنیا : تا باسماع کلام حکیم در کتاب کریم چشم اعتبار بگشایند و دل در این سرای فانی...
کامران فانی (زاده: ۲۵ فروردین ۱۳۲۳، قزوین) نویسنده، مترجم، کتابدار و نسخه‌پژوه ایرانی و عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی و عضو هیات علمی دانشنامه...
کامران فانی (زاده: ۲۵ فروردین ۱۳۲۳، قزوین) نویسنده، مترجم، کتابدار و نسخه‌پژوه ایرانی و عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی و عضو هیئت علمی دانشنامه...
فانی اصفهانی . [ی ِ اِ ف َ ] (اِخ ) آقا سیدرضا، خلف صدق جناب میر فاضل هندوستانی آباء و اجدادش همه سادات عالی درجات و فضلای ستوده حالات بود...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.