اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

فانی

نویسه گردانی: FANY
فانی . (اِخ ) جلال الدین . رجوع به جلال الدین دوانی شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
فانی . (ع ص ) ناپاینده . (ربنجنی ). نیست شونده . ناپایدار : اگر عقل فانی نگردد تو عقلی وگر جان همیشه بماند تو جانی . منوچهری .ما همه فانی و بقا...
میرا ، ناانوش.
دار فانی . [ رِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سرای ناپایدار. کنایت از این جهان . دنیا. رجوع به دار و دارالفتا شود.
فانی آباد. (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان شوراب بخش اردل شهرستان شهرکرد که در 6هزارگزی شمال باختری اردل و یکهزارگزی جاده ٔ کوهرنگ واقع اس...
فانی شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) رفتن . نابود شدن : فانی نشود هرچه کآن بقا یافت زیرا که بقا علت فنا نیست . ناصرخسرو.|| (اصطلاح صوفیه ) ترک ...
فانی طرون . [ ] (معرب ، اِ) سپستان . (فهرست مخزن الادویه ).
فانی کور. [ ی ِ ] (اِخ ) شاعری فارسی زبان از بخاراست . و معما را نیک میداند و طبعش غرایب پسند است . از اوست این مطلع:نه داغ تازه مرا بر دل ...
محسن فانی . [ م ُ س ِ ن ِ ] (اِخ ) اصلش از کشمیر است ، فاضل و صاحب جاه بود. مدتی در اﷲآباد خدمت صدارت داشت و در حوادث فتح بلخ از کار برکنا...
فانی کردن . [ ک َدَ ] (مص مرکب ) نابود کردن . از میان بردن . افناء. نیست کردن . (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به فانی شود.
سرای فانی . [ س َ ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از دنیا : تا باسماع کلام حکیم در کتاب کریم چشم اعتبار بگشایند و دل در این سرای فانی...
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.