اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

فتراک

نویسه گردانی: FTRʼK
فتراک . [ ف ِ ] (اِ) تسمه و دوالی باشد که از پس و پیش زین اسب آویزند، و آن را به ترکی قنجوقه ۞ گویند. (برهان ). سموت زین باشد. (اسدی ). ترک بند. (یادداشت بخط مؤلف ) :
برافکند برگستوان بر سمند
به فتراک بربست پیچان کمند.

فردوسی .


احمد مرسل که خرد خاک اوست
هر دو جهان بسته به فتراک اوست .

نظامی .


به فتراک ار همی بندی خدا را زود صیدم کن
که آفتهاست در تأخیر و طالب را زیان دارد.

حافظ.


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
چشم فتراک . [ چ َ / چ ِ م ِ ف ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از حلقه ٔ فتراک . (آنندراج ). حلقه ٔ دوالی که از پس و پیش زین اسب آویزند : چ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
ولید
۱۳۹۱/۰۱/۲۹ Iran
1
0

تشکر


برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.