فتور. [ ف ُ] (ع مص ) آرمیدن آب سپس جوشش . (منتهی الارب ). آرمیدن حرارت آب . (اقرب الموارد). رجوع به فتر و فاتر شود. || آرام شدن پس از تندی ، و نرم شدن بعد از سختی . (اقرب الموارد). سستی آوردن بعدِ درشتی . (منتهی الارب ). || سست و نرم گردیدن بندها. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || پیمودن چیزی را از میان دو انگشت سبابه و ابهام . (منتهی الارب ). || (اِمص ) انکسار. (بحر الجواهر). || سستی . ضعف . (یادداشت بخط مؤلف )
: در زمانه گر فتوری هست در کار من است
ورنه بس محکم نهادی ملک و ملت را اساس .
ظهیر فاریابی .
آنگهم از خود بران تا شهر دور
تا دراندازم در ایشان صد فتور.
مولوی .
روی تو بر پشت زمین خلق را
موجب فتنه ست و فتور ای صنم .
سعدی .