اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

فحم

نویسه گردانی: FḤM
فحم . [ ف َ ح ِ ] (ع ص ) تکه ٔ بابانگ . (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه
سبک فهم . [ س َ ب ُ ف َ ] (ص مرکب / نف مرکب ) تیزخاطر. فَهِم : اَحْوَذّی ؛ مرد سبک فهم و تیزخاطر. (منتهی الارب ).
سخن فهم . [ س ُ خ َ ف َ ] (نف مرکب ) دانا و عاقل . (آنندراج ). سخن شناس . سخندان : صائب اگر بیار سخن فهم میرسیدمیشد جهان پر از غزل عاشقانه اش .صا...
عوام فهم . [ ع َ ف َ ] (ن مف مرکب ) آنچه قابل فهمیدن عوام باشد. (فرهنگ فارسی معین ). || ساده . همه کس پذیر.
نکته فهم . [ ن ُ ت َ/ ت ِ ف َ ] (نف مرکب ) دقیقه یاب . سخن شناس . نکته یاب .
زبان فهم . [زَ ف َ ] (نف مرکب ) آنکه هر معنی را که به وی گویند بفهمد. (ناظم الاطباء). و رجوع به زبان فهمیدن شود.
اشاره فهم . [ اِ رَ / رِ ف َ ] (نف مرکب ) کنایه از زیرک است . ایمافهم . (انجمن آرای ناصری ).
فهم کردن . [ ف َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دریافتن . فهمیدن . درک کردن . (یادداشت مؤلف ) : سخن ها را شنیدن میتوانست ولیکن فهم کردن می ندانست . نظام...
فهم داشتن . [ ف َ ت َ ] (مص مرکب ) فهمیدن . فهیم بودن : آنکه زیان میرسد از وی به خلق فهم ندارد، که زیان می کند.سعدی .
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.