فر
نویسه گردانی:
FR
فر. [ ف َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گزاز پائین بخش سربند شهرستان اراک ، واقع در 24 هزارگزی شمال آستانه سر راه شوسه ٔ اراک به ملایر. ناحیه ای است کوهستانی و سردسیر که دارای 115 تن سکنه است . از رودخانه ٔ طوره مشروب میشود. محصولاتش غلات و بنشن است . اهالی به کشاورزی گذران میکنند. شعبه ٔ پست و تلگراف و یک مهمانخانه و سه قهوه خانه سر راه شوسه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
واژه های همانند
۳۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
فر خوردن .[ ف ِ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) پیچ درپیچ شدن . فرفری شدن . (یادداشت به خط مؤلف ). رجوع به فِر شود.
شمن د فر. [ ش ُ م َ دُ ف ِ ] (فرانسوی ، اِ مرکب ) ۞ راه آهن . (یادداشت مؤلف ). || قسمی قمار با ورق . قسمی بازی ورق . (یادداشت مؤلف ).
فر و شکوه . [ ف َرْ رُ ش ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) فر و زیب . جلال و شکوه . بزرگی : پس لشکرگاهی عظیم به فر و شکوه بزد. (اسکندرنامه ٔ منثور)...
همایون فر. [ هَُ ف َ ] (ص مرکب ) دارای فرّ و شکوه . باشکوه : هم موفق پادشاهی هم مظفر شهریارهم مؤیدرای میری ، هم همایون فر همام . فرخی .عید ه...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
کنت د منت فر. [ ک ُ دُ م ُ ف ُ ] (اِخ ) ۞ رئیس پلیس به زمان ناصرالدین شاه . نمی دانم فرانسوی بود یا اطریشی ۞ . (یادداشت به خط مرحوم دهخد...
خز به پوست مودار تعدادی از پستانداران گفته میشود که اغلب فرآوری و رفو میشود تا به عنوان پوستین در لباسها به کار رود.
استفاده در پوشاک [ویرایش]
...