فراز شدن . [ ف َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) نزدیک شدن
: هر دو سپاه به یکدیگر فراز شدند و یک زمان حرب کردند. (ترجمه ٔ تاریخ طبری ).
خسرو گیتی مسعود، که مسعود شود
هرکه یک روز شود بر در او باز فراز.
فرخی سیستانی .
چون بر اهل شهر باز شدند
برشان دیگران فراز شدند.
سنایی .
|| بسته شدن
: در جنگ هر دو سپه شد فراز
به سوی سپه پهلوان گشت باز.
اسدی .
گر گنه کردی در او هست باز
توبه کن کاین در نخواهد شد فراز.
عطار.
|| باز شدن و گشوده گردیدن
: سفره ٔ جود ورا تا بازگستردند، شد
بخل را ز آژنگ ابرو چهره چون سفره فراز.
سوزنی .
رجوع به فراز شود.