اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

فرخ

نویسه گردانی: FRḴ
فرخ . [ ف َ ] (ع اِ) چوزه . (منتهی الارب ). چوزه . جوجه . این کلمه شباهت با فریک فارسی دارد. (یادداشت به خط مؤلف ). بچه ٔ پرندگان . (از اقرب الموارد) :
زان شود عیسی سوی پاکان چرخ
بد قفسها مختلف یک جنس فرخ .

مولوی .


تاج شیخ اسلام دارالملک بلخ
بود کوته قد و کوچک همچو فرخ .

مولوی .


منفعتهای دگر آید ز چرخ
آن چو بیضه تابع آید این چو فرخ .

مولوی .


وگرنه فتنه چنان کرده بود دندان تیز
کز این دیار نه فرخ و نه آشیان ماند.

سعدی .


|| ریزه از هر حیوان و نبات . ج ، افرخ ، افراخ ، فراخ ، فروخ ، افرخة، فرخان . (منتهی الارب ). هر حیوان یا گیاه کوچک . (اقرب الموارد). || (ص ) مرد خوار رانده . (منتهی الارب ). مرد ذلیل و ضعیف و مطرود. (اقرب الموارد). || کشت آماده ٔ خوشه برآمدن . (منتهی الارب ). زرع آماده برای انشقاق . (اقرب الموارد). || (اِ) پیشین مغز سر. (منتهی الارب ). قسمت پیشین دماغ . (اقرب الموارد).
- فرخ الرأس ؛ دماغ . (اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
فرخ سیر. [ ف َرْ رُی َ ] (اِخ ) نهمین از سلاطین بابری هند که از 1124 تا1131 هَ .ق . پادشاهی کرد. (یادداشت به خط مؤلف ).
فرخ شاه . [ ف َرْ رُ ] (اِخ ) یکی از بزرگ زادگان آل ایوب است که در بلاد شام فرمانروایی داشته اند. وی برادرزاده ٔ صلاح الدین یوسف بن نجم الدین ...
فرخ لقا. [ ف َرْرُ ل َ ] (اِخ ) نام قهرمان کتاب امیرارسلان رومی نوشته ٔ نقیب الممالک است . او دختر پطرس شاه فرنگی است . امیرارسلان بدو عاشق ...
فرخ مرت . [ ف َرْ رُ م َ ] (اِخ ) مؤلف «ماتیکان هزار داتستان ». این کتاب گزارش هزار فتوای قضایی است و از جمله کتب غیردینی است که از زبان...
فرخ وند. [ ف َرْ رُ وَ ] (اِخ ) تیره ای از طایفه ٔ ممزائی بختیاری . (از جغرافیای سیاسی مسعود کیهان ص 75).
اخی فرخ . [ اَ ف َرْ رُ ] (اِخ ) ابن امیر بسطام جاکیر. آنگاه که میرزا سعد وقاص حاکم قم از فرمان میرزا شاهرخ مبنی بر اطلاق امیر بسطام که د...
فرخ روز. [ ف َرْ رُ ] (اِخ ) نام پرده ای است از موسیقی و صوتی از مصنفات باربد و به قول شیخ نظامی نام لحن بیست وهفتم از سی لحن باربد. (ب...
فرخ زند. [ ف َرْ رُ خ ِ زَ ] (اِخ ) محمدحسن خان ، مشهور به خانلارخان . به نوشته ٔ مؤلف مجمعالفصحاء پسر علی مرادخان زند و نوه ٔ محمدحسن خان قاجا...
فرخ آباد. [ ف َرْ رُ ] (اِخ ) دهی است از بخش مهران شهرستان ایلام ، واقع در سه هزارگزی شمال مهران ، کنار رودخانه ٔ کنجان چم و مرز ایران و عراق...
فرخ آباد. [ ف َرْ رُ ](اِخ ) دهی است از بخش دهلران شهرستان ایلام ، واقع درپانزده هزارگزی جنوب دهلران ، کنار رودخانه ٔ میجه . ناحیه ای است جلگ...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۴ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
شهریار مشکین دائم هشی
۱۳۹۴/۰۴/۲۸ Iran
0
0

این ترکیب به معنی «رانده شده و مطرود از سوی خدا» می باشد.


برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.