گفتگو درباره واژه گزارش تخلف فرس نویسه گردانی: FRS فرس . [ ف ِ ] (ع اِ) گیاهی است ، یا آن قصقاص ۞ است ، یا بروق ، یا درخت دفلی . (منتهی الارب ). گیاهی است و بعضی گویند همان قصقاص است و نیز گفته اند بروق است و گروهی دیگر نیز آن را حبن دانند. (از اقرب الموارد). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۳۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۳ ثانیه واژه معنی هفت فرس هفت فرس . [ هََ ف َ رَ ] (اِ مرکب ) هفت فلک : دوران که فرس نهاده ٔ توست با هفت فرس پیاده ٔ توست .نظامی (لیلی و مجنون ص 10). لغت فرس لُغَتِ فُرْسْ یا فرهنگ اسدی نام واژه نامهٔ مهم و قدیمیای است که اسدی طوسی شاعر سرشناس سدهٔ پنجم هجری آن را تألیف کرده است.[۱] محتویات ۱ تاریخچه ۲ تص... فرس اول فرس اول . [ ف َ رَ س ِ اَوْ وَ ] (اِخ ) نام صورت سیزدهم از صور نوزده گانه ٔ شمالی فلک . (مفاتیح ). ابوریحان صورت هژدهم را فرس اول میداند. رج... چهار فرس چهار فرس . [ چ َ / چ ِ ف َ رَ ] (اِ مرکب ) (مرکب از چهار+ فرس ) چهارعنصر. چهارآخشیج . رجوع به چارفرس شود. فرس آباد فرس آباد. [ ف َ ] ۞ (اِخ ) از قرای مرو است . (معجم البلدان ). در دوفرسخی مرو است . (از سمعانی ). فرس آبادی فرس آبادی . [ ف ُ ] (ص نسبی ) منسوب به فرس آباد که از قرای مرو است در دوفرسخی آن . (سمعانی ). فرس آبادی فرس آبادی . [ ف ُ ] (اِخ ) عبدالحمیدبن حمید. اهل فرس آباد مرو بود و از الشعبی روایت کرده است . (از لباب الانساب ج 2 ص 205). فرس البحر فرس البحر. [ ف َ رَ سُل ْ ب َ ] (ع اِ مرکب ) اسب دریایی . اسب آبی . فرس النیل . (یادداشت به خط مؤلف ). ماهیی است شبیه به فیل . (اقرب الموارد... فرس الماء فرس الماء. [ ف َ رَ سُل ْ ] (ع اِ مرکب ) اسب آبی . رجوع به فرس البحر و اسب آبی شود. فرس النهر فرس النهر. [ ف َ رَ سُن ْ ن َ ] (ع اِ مرکب ) اسب آبی . رجوع به اسب آبی شود. تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ صفحه ۲ از ۴ ۳ ۴ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود