اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

فرسوده گشتن

نویسه گردانی: FRSWDH GŠTN
فرسوده گشتن . [ ف َ دَ / دِ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) پیر شدن . فرسوده شدن :
بدو گفتم ای سرور شیرگیر
چه فرسوده گشتی چو روباه پیر؟

سعدی .


|| ملول شدن . رنجور شدن :
مبر حاجت به نزدیک ترشروی
که از خوی بدش فرسوده گردی .

سعدی (گلستان ).


رجوع به فرسوده شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.