اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

فرق

نویسه گردانی: FRQ
فرق . [ ف َ رَ ] (ع اِ) پیمانه ای است اهل مدینه را به قدر شانزده رطل یا سه صاع یا چهار ارباع . ج ، فرقان . (منتهی الارب ). به معنی فَرْق به سکون راء است و گویند به حرکت راء افصح است . (از اقرب الموارد). || سپیده دم . (منتهی الارب ). صبح . (اقرب الموارد). || سپیدی اول بامداد. (منتهی الارب ). فلق صبح .(از اقرب الموارد). || دوری میان دو پشته . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || دوری میان دو سپل شتر. (منتهی الارب ). || برآمدگی یکی بر سوی ران اسب افزون تر از دیگری . (منتهی الارب )(اقرب الموارد). || پراکندگی . (منتهی الارب ). ج ، اَفْراق . (منتهی الارب ). ج ، اَفْراق ، اَفْرُق .(اقرب الموارد). || (مص ) ترسیدن . (منتهی الارب ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل ) (تاج المصادر بیهقی ). فزع . (اقرب الموارد). || درآمدن کسی در موج دریا و فروشدن از آب . || نوشیدن آب به پیمانه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || شاخ شاخ جدا شدن تاج خروس . (منتهی الارب ). || افرق شدن بعیر و جز آن . (اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۷۸ ثانیه
فرق . [ ف َ ] (ع اِ) تار سر که راهی است میان موی سر. (منتهی الارب ). راهی در موی سر. (اقرب الموارد). || به کنایت سر را نیز گویند : کیست ...
فرق . [ ف ِ ] (ع اِ) گله ٔ بزرگ از گوسپند و گاو و آهو یا از گوسپند و بس ، و یا گوسپندان گم شده . || گله ٔ کم از صد گوسفند. (منتهی الارب ) (اقرب ...
فرق . [ ف َ رِ ] (ع ص ) آنکه بترسد از چیزی . (منتهی الارب ). شدیدالفزع . (اقرب الموارد). || نبت فرق ؛ گیاه ریزه که زمین را نپوشاند. (منتهی ...
فرق . [ ف َ رُ ](ع ص ) آنکه ترسناکی وی جبلی باشد. (منتهی الارب ). مرد ترسنده . (منتهی الارب ). شدیدالفزع . (اقرب الموارد).آنکه فزع کند و از ...
فرق . [ ف ُ ] (ع اِ) آنچه فرق کنند به وی میان حق و باطل . (منتهی الارب ). || ظرف . (اقرب الموارد). || (اِخ ) قرآن . (منتهی الارب ). فرقان...
فرق . [ ف ُ رُ] (ع ص ، اِ) ج ِ فارق و فریق و افرق . (منتهی الارب ). به سکون راء است . رجوع به فارق و فریق و افرق شود.
فرق . [ ف ِ رَ ] (ع اِ) ج ِ فِرقة. (منتهی الارب ).
فرق . [ ف ُرْ رَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ فارق . (منتهی الارب ).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
فرق بند. [ ف َ ب َ ] (اِمرکب ) آنچه بر سر بندند. دستار. عصابه : به گرد فرق هر سرو بلندی عراقی وار بسته فرق بندی .نظامی .
« قبلی صفحه ۱ از ۴ ۲ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.