اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

فروکش کردن

نویسه گردانی: FRWKŠ KRDN
فروکش کردن . [ ف ُ ک َ / ک ِ ک َ دَ ](مص مرکب ) دعوا کردن با لجاجت و سماجت . || اقامت کردن و در جایی ماندن . (برهان ) :
دل گفت فروکش کنم این شهربه بویش
بیچاره ندانست که یارش سفری بود.

حافظ.


سرمنزل فراغت نتوان ز دست دادن
ای ساربان فروکش کاین ره کران ندارد.

حافظ.


|| کم شدن طغیان آب یا باد و آماس اندامهای کسی . (یادداشت بخط مؤلف ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۰ ثانیه
فروکش کردن. ( ~. کَ دَ) (مص ل.) 1 - مهار شدن. 2 - در جایی فرود آمدن و ماندن. 3 - از شدت و حدّت چیزی کم شدن.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.