فرومایگی .[ ف ُ ی َ
/ ی ِ ] (حامص مرکب ) پستی . رذالت . ناکسی . دنائت . دونی . خساست . (یادداشت بخط مؤلف )
: باد فرومایگی وزید و ازو
صورت نیکی نژند و محزون شد.
ناصرخسرو.
سخن به ز شکر کز او مرد را
ز درد فرومایگی بهتری است .
ناصرخسرو.
-
فرومایگی کردن ؛ پستی نمودن
: فرومایگی کردم و ابلهی
که این پر نگشت و نشد آن تهی .
سعدی .
رجوع به فرومایه شود.