فریاد جستن . [ ف َرْ ج ُ ت َ ] (مص مرکب ) استغاثه کردن . دادخواستن . تظلم . دادخواهی . (یادداشت مؤلف )
: چو بیچاره گشتند و فریاد جستند
بر ایشان ببخشود یزدان کرکر (؟)
دقیقی .
از او فریاد جست و عذرها خواست . (مجمل التواریخ و القصص ). رجوع به فریاد شود.