اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

فریاد کردن

نویسه گردانی: FRYAD KRDN
فریاد کردن . [ ف َرْ ک َ دَ ](مص مرکب ) فریاد کشیدن . فریاد برآوردن :
ز تیغ تیز تو فریاد کرد دشمن تو
ولیک آنجا سودی نداشت آن فریاد.

مسعودسعد.


جهان را سوخت از فریاد کردن
بزاری دوستان را یاد کردن .

نظامی .


گهی دل را بنفرین یاد کردی
ز دل چون بیدلان فریاد کردی .

نظامی .


بوی بهار آمد بنال ای بلبل شیرین نفس
در پای بندی همچو من فریاد میکن در قفس .

سعدی .


زن بیخرد بر در و بام کوی
همی کردفریاد و می گفت شوی .

سعدی .


گر تضرع کنی وگر فریاد
دزد زر بازپس نخواهد داد.

سعدی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
داد و فریاد کردن . [ دُ ف َرْ ک َ دَ ] (مص مرکب ، اِ مرکب ) داد و بیداد کردن . هیاهو کردن . داد و فریاد راه انداختن .
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.