اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

فزع

نویسه گردانی: FZʽ
فزع . [ ف َ زِ ] (ع ص ) ترسان و خائف . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
این واژه عربی است و پارسی آن این واژه هاست: سارایو (سنسکریت: سَرَیو)، ویها (سنسکریت: ویهَ)، هاماج (کردی)، ویهایاس (سنسکریت: ویهایَس)
فضا. [ ف َ ] (ع اِ) مخفف فضاء. میدان و عرصه . (از ناظم الاطباء) : تنگ بد بر ما فضای عافیت بی هیچ جرم این چنین باشد اذا جاء القضا ضاق الفضا. ...
فضا. [ ف َ ] (ع اِ)دانه ٔ مویز مانند فصی با صاد. (از اقرب الموارد).
فضاء. [ ف َ ] (ع اِ) گشادگی و فراخی . (منتهی الارب ). الساحة. (اقرب الموارد). || زمین فراخ . (از منتهی الارب ). آنچه گشاده بود از زمین . (اق...
فضاء. [ ف ِ ] (ع اِ) آب روان بر زمین . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
غم فزا. [ غ َ ف َ ] (نف مرکب ) آنکه یا آنچه غم افزاید. افزاینده ٔ غم . غم افزا. غم فزای . رجوع به غم و غمفزای شود.
روح فزا. [ ف َ ] (نف مرکب ) مخفف روح افزا یا روح فزای . روح افزا. رجوع به همین ترکیب شود : تو را همایون دارد پدر بفال که توستوده طلعتی و صور...
شادی فزا. [ ف َ ] (نف مرکب ) یا شادی فزای . مخفف شادی افزای : چو بشنید مهتر برآمد ز جای لبش گشت خندان و شادی فزای . فردوسی .باز گو آن قصه کان ...
عشرت فزا. [ ع ِ رَف َ ] (نف مرکب ) عشرت فزای . عشرت فزاینده : همیشه تا صفت بزم و رزم باشد خوش بگوش مردم عشرت فزای و جنگ آغال . سوزنی .اگرچه ...
تنگ فضا. [ ت َ ف َ ] (ص مرکب ) محقر. کم گنجایش . تنگ جای . جایی که کسی یا چیزی به دشواری در آن جای گیرد : قدر تو بر افلاک سپه راند و سپس گف...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.