اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

فغان کردن

نویسه گردانی: FḠAN KRDN
فغان کردن . [ ف َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) فریاد کردن . ناله کردن . فغان برآوردن :
بسازم گر او سر بپیچد ز من
کنم زو فغان بر سر انجمن .

فردوسی .


گفتم فغان کنم ز تو ای بت هزار بار
گفتا که از فغان بود اندر جهان فغان .

عنصری .


آتش کجا در آب فتد چون فغان کند؟
در آب چشم از آتش سودا من آن کنم .

خاقانی .


تا بر درت برسم بشارت همی زنند
دشمن بچوب تا چو دهل میکند فغان .

سعدی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.