اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

فکر

نویسه گردانی: FKR
فکر. [ ف ِ ک َ ] (ع اِ) ج ِ فکرة و فِکری ̍. (از اقرب الموارد). ج ِ فکرت . (فرهنگ فارسی معین ) :
خدای در سر او همتی نهاد بزرگ
چنانکه گنج به رنج است از آن ودل به فکر.

فرخی .


از که پرسی بجز از دل تو بد و نیک جسد
چون همی دانی کو معدن علم و فکر است .

ناصرخسرو.


یک همت تو حاصل گرداندم همم
یک فکرت تو زایل گرداندم فکر.

مسعودسعد.


مرگ یاران شنیدم از ره گوش
دلم امروز کشته ٔ فکر است .

خاقانی .


- فکر داشتن ؛ اندیشیدن . در فکر فرورفتن :
از این سرای بدر هیچ می نداند چیست
از آن سبب همه ساله به دل فکر دارد.

ناصرخسرو.


رجوع به فکرت شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
فکر کردن . [ ف ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اندیشه کردن . اندیشیدن . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به فکر شود.
اندیشگاه، think tank جایی برای هم اندیشی و برنامه ریزی راهبردی برای نهادها یا کسانی که می خواهند آن برنامه ها را پیاده کنند.
باریک فکر. [ ف ِ ] (ص مرکب ) آنکه اندیشه ٔ لطیف دارد. آنکه فکری دقیق دارد.
کوتاه فکر. [ ف ِ ] (ص مرکب ) کوتاه اندیش . رجوع به کوتاه اندیش شود.
پریشان فکر. [ پ َ ف ِ ](ص مرکب ) پراکنده فکر. سرگشته . || مضطرب .
این دو واژه عربی است و پارسی آن اینهاست: مانْز پاشْکیتی (مانز از اوستایی: مانز دَزوم= فکر + پاشکیت از کردی: پاشه که وت= اقتصاد + ی)
این دو واژه عربی است و پارسی آن اینهاست: مانْز نِدیایی (مانز از اوستایی: مانز دَزوم= فکر + ندیا= انتقاد؛ سنسکریت + ی)
اصحاب فکر و وهم . [ اَ ب ِ ف ِ رُ وَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گروهی از ستاره شناسان بوداییان هندند که به اوضاع فلک و نجوم و احکام منسوب ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.