اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

فگار کردن

نویسه گردانی: FGAR KRDN
فگار کردن . [ ف َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آزردن . رنج دادن و مجروح ساختن :
سوی گل او اگر تو دست بری
دست تو را خار او فگار کند.

ناصرخسرو.


گرچه همی خلق را فگار کند
کرد نیاردهمی فگار مرا.

ناصرخسرو.


کسی کند تن آزاده را به بند اسیر
کسی کند دل آسوده را به فکر فگار؟

سعدی .


زدن بر خر بی گنه چند بار
سر و دست و پهلوش کردن فگار.

سعدی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.