فنع
نویسه گردانی:
FNʽ
فنع. [ ف َ ن َ ] (ع مص ) فزون و بسیار گردیدن مال کسی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || بالیدن . || (اِمص ) نیکویی . (منتهی الارب ). || جوانمردی و مردمی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || فزونی . (منتهی الارب ). فضل کثیر. (اقرب الموارد). || نشر آوازه ٔ نیک . || (اِ) تیزی بوی مشک . (منتهی الارب ). بوی مشک . (اقرب الموارد). || (ص ) نیکوآوازه . (منتهی الارب ). || افزون از هر چیز. (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۱۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
فنا شدن . [ ف َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) از میان رفتن . فانی شدن : بنگر نبات مرده که چون زنده شد به تخم آنکش نبود تخم چگونه فنا شده ست ؟ ناصرخ...
فنا کردن . [ ف َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نابود کردن . مقابل فنا شدن : دیده ٔ ما چون بسی علت در اوست رو فنا کن دید خود در دید دوست .مولوی .
فناء نفس . [ ف َ ءِ ن َ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) (اصطلاح فلسفه و تصوف ) یکی از مراتب قوه ٔ عقل عملی است ، و آن بیرون آمدن از خودبینی و مقصو...
فناء فی ا. [ ف َ ءُ فِل ْ لاه ] (ع اِ مرکب ) (اصطلاح تصوف ) تبدیل صفات بشریت به صفات حق تعالی و خصایص الهی است . (فرهنگ مصطلحات عرفا، سید...
فنا گردیدن . [ ف َ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) نابود شدن . فنا شدن . مقابل فنا کردن : اما سخن درست این باشدکز ذات و صفات خود فنا گردد. عطار.چون قل...
فنا پذیرفتن . [ ف َ پ َ رُ ت َ ] (مص مرکب ) فانی شدن . نابود شدن : چنانکه خرج سرمه اگرچه اندک اندک اتفاق افتد آخر فنا پذیرد. (کلیله و دمنه ...