اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

فیروزه طشت

نویسه گردانی: FYRWZH ṬŠT
فیروزه طشت . [ زَ / زِ طَ ] (اِ مرکب ) کنایه از آسمان . (برهان ). پیروزه طشت . (فرهنگ فارسی معین ) :
در این فیروزه طشت از خون چشمم
همه آفاق شد بیجاده معدن .

خاقانی .


|| (اِخ ) بنات النعش را نیز گفته اند، و آن هفت ستاره باشد در آسمان بشکل چوگان ، و از جمله ٔ چهل وهشت صورت فلک است و آن را دب اکبر خوانند. || تخت کیخسرو. (برهان ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.