قاب
نویسه گردانی:
QAB
قاب . (اِخ ) واحه ای است واقع در میان صحرا در نوبه ٔ آفریقا در جانب غربی «دنقله » و در چهل وپنج هزارگزی ساحل نیل ، طول آن از شمال به جنوب یکصدوهفتادهزارگز است و چون ارتفاع سطح آن کمتر از نیل است با احداث جداولی از نیل آن را معمور و مسکون ساخته اند. عمران و آبادی آن سابقاً بیش از این بوده است . در دویست وچهل هزارگزی مغرب آن واحه های دیگری به نام قاب الکبیر قرار دارد. (از قاموس الاعلام ترکی ).
واژه های همانند
۳۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۹۲ ثانیه
پیش قاب . (اِ) بشقاب (لغت محلی شوشتر).
قاب ساز. (نف مرکب ) کسی که شغلش ساختن قاب باشد.
قاب شور. (اِ مرکب ) ژنده ای که به آب چلو یا جز آن خیسانده و ظروف چرب را بدان شویند. قاب دستمال . رجوع به قاب دستمال شود.
قاب عکس . [ ب ِ ع َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) از قاب ترکی به معنی ظرف + عکس . چارچوبی که عکس در وی گیرند.
قاب سازی . (حامص مرکب ) عمل قاب ساز.
قاب بازی . (حامص مرکب ) نوعی بازی که با قاب گوسفند کنند. بازی با پژول (بُجُل ) گوسفند و مانند آن .
قاب ساعت . [ ب ِ ع َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ۞ از ترکی قاب به معنی ظرف + ساعت . قابی که ساعت را در آن نهند. رجوع به قاب شود.
قاب شانه . [ ب ِ ن َ / ن ِ ] (ترکیب اضافی ،اِ مرکب ) از قاب ترکی + شانه . شانه نیام . شانه دان .
قاب عینک . [ ب ِ ع َ / ع ِ ن َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) از ترکی قاب به معنی ظرف + عینک . ظرف یا جعبه ای که عینک در آن گذارند.
قاب قرآن . [ ب ِ ق ُرْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) از ترکی قاب به معنی ظرف + قرآن . کیسه گونه ای به قطع قرآن که قرآن را در وی جای دهند. پو...