قاضی
نویسه گردانی:
QAḌY
قاضی . (اِخ ) دهی است از دهستان گرمخان بخش حومه ٔ شهرستان بجنورد در 14هزارگزی خاوری بجنورد و 12هزارگزی جنوب شوسه ٔ بجنورد به قوچان . در جلگه واقع و هوای آن معتدل است . 106 تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه و محصول آن غلات و بن شن و تریاک و شغل اهالی زراعت و مالداری است . راه اتومبیل رو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
واژه های همانند
۵۷۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۸ ثانیه
قاضی القضاة علم الهدی . [ ضِل ْ ق ُ ع َ ل َ مُل ْ هَُ دا ] (اِخ ) علی بن ابی احمد حسین طاهربن موسی ، مکنی به ابوالقاسم و مشهور به علم الهدی ا...
قاضی اختیارالدین حسن . [ اِ رُدْ دی ح َ س َ ] (اِخ ) ولد قاضی غیاث الدین تربتی است و بوفور فضائل و کمالات از سایرقضات ممتاز بود. در اوقات جو...
قاضی ابن ابی الشوارب . [ اِ ن ُ اَ بِش ْ ش َ رِ ] (اِخ ) عبداﷲبن علی بن محمدبن عبدالملک بن ابی الشوارب . محدث قرشی اموی ، مکنی به ابوالحسن ...
قاضی ابوالفرج اصفهانی . [ اَ بُل ْ ف َ رَ ج ِ اِ ف َ ] (اِخ ) علی بن حسین . رجوع به ابوالفرج علی بن حسین شود.
قاضی جلال الدین کاشانی . [ ج َ لُدْ دی ن ِ ] (اِخ ) یکی از بزرگان دوران سلطنت معزالدین بهرام شاه . (حبیب السیر چ قدیم ، جزءچهارم از ج 2 ص ...
سید امیرحسین قاضیزاده هاشمی (زادهٔ ۲۵ فروردین ۱۳۵۰) پزشک و سیاستمدار اصولگرای ایرانی است. او از سال ۱۴۰۰ تا ۱۴۰۳، سمت معاونت رئیسجمهور و رئیس بنیاد ...
قاضی ابن سیمکه ٔ شیروانی . [ اِ ن ُ ک َ ی ِ شیر ] (اِخ ) احمدبن علی بن احمد. از فاضلان و ادیبان و شاعران است . صاحب تلخیص الاثار ضمن ترجمه ٔ ...
غاضی .(ع ص ) شتری که درخت غضا خورد. || تاریک وروشن . (از اضداد). (کنزاللغة). رجوع به غاض شود.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
غاذی . (ع ص ) هو غاذی مال ؛ او نگهبان و نیکوکننده ٔ شتران است . (منتهی الارب ). || زخمی که خشک نشود. (از تاج العروس ).