قاضی
نویسه گردانی:
QAḌY
قاضی . (اِخ ) ابراهیم اسنوی شافعی نحوی . صاحب بغیة گوید: وی دانشمندی است فقیه و نحوی و بسیار هوشیار که فقه را نزد بهاء قفطی و اصول را نزد شمس اصفهانی و نحو را نزد بهاء نحاس آموخت و متصدی منصب قضاء سیوط و اخیم و قوص گردید. او دارای عقیده ٔ پاک و روشی نیکو بود و چون یکی از بزرگان و متنفذان به قوص آمد و از وی خواست بخشی از اموال یتیمان و زکوة را به او دهد استنکاف ورزید و گفت این مخصوص فقراست . این باعث شد که آن مرد متنفذ چون به قاهره برگشت با قاضی بدرالدین ابن جماعةکوشیدند که وی را از قضاء برکنار سازند ولی در اینکار موفق نشدند. او پس از چندی از قضاء عزل گردید و به سال 721 هَ . ق . وفات یافت . (روضات الجنات ص 50).
واژه های همانند
۵۷۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
قاضی احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن علی بن هبة اﷲ، مکنی به ابن مأمون . رجوع به ابن مأمون احمد شود.
قاضی احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عمربن سریج فقیه شافعی قاضی شیرازی ، مکنی به ابوالعباس و ملقب به باز اشهب . رجوع به ابن خلکان ج 1 ص 17 ...
قاضی احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن ابراهیم ، مکنی به ابن خلکان . رجوع به ابن خلکان شمس الدین شود.
قاضی احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن حسین . رجوع به ابوبکر ناصرالدین شود.
قاضی احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن عبداﷲ. رجوع به قاضی الحرمین احمد شود.
قاضی احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن محمدبن محمدبن عطاء اﷲبن عوض اسکندرانی زبیری ، ملقب به ناصرالدین . از افاضل اوائل قرن نهم هجری اس...
قاضی احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن منصور. رجوع به احمدبن محمدبن منصور و ابن منیر قاضی ناصرالدین شود.
قاضی احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن مطرف عسقلانی ، مکنی به ابوالفتح . رجوع به روضات ص 67 و معجم الادباء ج 5 ص 63 و احمدبن مطرف عسقلانی شود.
قاضی احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن موسی بن عیسی قاشانی . رجوع به قاشانی احمد شود.
قاضی احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن یحیی بن زهیربن هارون بن موسی بن عیسی بن عبداﷲبن محمدبن ابی جراده ٔ حلبی ، مکنی به ابوالحسن و معروف به ا...