قاضی
نویسه گردانی:
QAḌY
قاضی . (اِخ ) حسن بن منصوربن ابی القاسم . رجوع به قاضی خان حسن شود.
واژه های همانند
۵۷۷ مورد، زمان جستجو: ۱.۸۰ ثانیه
قاضی عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن علی . رجوع به قاضی منصور، عبداﷲ شود.
قاضی عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن علی بن محمد. رجوع به قاضی ابن ابی الشوارب شود.
قاضی عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن عمر. رجوع به قاضی بیضاوی شود.
قاضی عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمد نعمان . رجوع به قاضی ابن حیوان شود.
قاضی عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمد، مکنی به ابن فرضی . رجوع به ابن فرضی ابوالولید شود.
قاضی عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) رازی از فضلای ری بود و به قضای آن شهر روزگار میگذرانید. این بیت او راست :دو روز شد که وفا میکند نمیدانم...
قاضی عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) یقینی . رجوع به قاضی یقینی شود.
قاضی عرنی . [ ع ُ رَ ](اِخ ) قاسم بن حکم بن کثیر. رجوع به قاسم عرنی شود.
قاضی عزیه . [ ] (اِخ ) از دانشمندان است . او راست : الدرر البهیة فی المسائل المختلف فیها بین الاشاعرة و الماتریدیة چ مصر. (معجم المطبوعات ج...
قاضی قاسم . [ س ِ ] (اِخ ) ابن علی بن حسین هاشمی زینبی . رجوع به قاسم زینبی شود.