قاضی احمد
نویسه گردانی:
QAḌY ʼḤMD
قاضی احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابی دُواد فرج بن جریربن ملک بن عبداﷲ ایادی ، مکنی به ابوعبداﷲ. قاضی القضاة بغداد و به جهت انتساب به جد عالی هیجدهمینش ایادبن نزاربن معدبن عدنان برادر مضر و ربیعه به ایادی موصوف و از مشاهیر قضات عهد بنی عباس است . ولادت او در سال 160 هَ . ق . در قنسرین یا بصره واقع شد و در اوائل جوانی در صحبت پدر که برای تجارت عازم شام بوده در دمشق مقیم گشت و در تحصیل علوم متنوعه خصوصاً فقه و حدیث و کلام و ادبیات رنجها کشیده تا در زمان معتصم و یا در زمان مأمون و واثق و متوکل به مقام قاضی القضاتی رسیده و موافق مذهب معتزله مسئله ٔ خلقت و حدوث قرآن را اهمیت داده و هر یک از مخالفین آن عقیده را فراخور حال خود تحقیر و مجازات نمود حتی در رمضان 220 هَ . ق . به حکم معتصم که در این مسئله با وی موافقت داشت احمدبن حنبل راکه از جمله ٔ مخالفان و بقدم قرآن معتقد بود 38 تازیانه زدند ولی احمد باز هم در همان عقیده ٔ قدم قرآن ثبات قدم میورزید باری صاحب ترجمه علاوه بر مراتب علمیه در سیاست نیز مسلم بوده و خلفای وقت در خلوت و جلوت بی تصویب وی کاری را اقدام نکرده و مأمون برادر ولیعهد خود، معتصم را وصیت نمود که در هیچ موقع از او جدا نشود و در مهارت امور بی مشورت وی کاری نبندد که رأی او به تنهائی مغنی از رأی هر مشیر و وزیر است .این بود که معتصم نیز همین که در سال 218 هَ . ق . بعد از وفات مأمون به خلافت رسید یحیی بن اکثم قاضی القضاة وقت را عزل و صاحب ترجمه را به قاضی القضاتی منصب داد و او نیز با کمال عزت و نفوذ و قدرت میزیسته به حدی که بسیاری از اشخاص محکوم به اعدام را نجات دادی و در عین حال بنای مخاصمت با خانواده ٔ رسالت (ص )گذاشته و به شرحی که در محل خود نگارش داده اند در قتل امام جواد، محمد تقی تفتین و سعایت کرده و معتصم را به قتل آن امام بشورانید. در پایان کار عزت و اعتبار خود را از دست داد و تمامی اندوخته ٔ او در اندک زمانی بجریمه و تاوان گماشتگان متوکل مصروف گشت و به سال 240 هَ . ق . به مرض فلج مبتلا شد و پسرش ابوالولید محمد متصدی قضاء بوده تا در سال 237 هر دو مورد غضب متوکل شده اند. متوکل یکصدوبیست هزار دینار (طلای مسکوک 18 نخودی ) و یک گوهر گرانبهائی که چهل هزار دینارارزش داشت از محمد جریمه گرفت و از سامره به بغدادش تبعید نمود. رجوع به ریحانة الادب ج 5 ص 222 و 223 و ابن خلکان ج 1 ص 22 و نامه ٔ دانشوران ج 1 ص 11 و لغات تاریخیة و جغرافیة ترکی ج 1 ص 29 و قاموس الاعلام ترکی ج 1 ص 594 و ابن ابی دُواد قنسرینی و احمدبن ابی دواد شود.
واژه های همانند
۲۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
قاضی احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن یحیی بن زهیربن هارون بن موسی بن عیسی بن عبداﷲبن محمدبن ابی جراده ٔ حلبی ، مکنی به ابوالحسن و معروف به ا...
قاضی احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن یحیی بن سعدالدین مسعودبن عمر تفتازانی ، ملقب به سیف الدین و معروف به شیخ الاسلام هروی از احفاد ملاسعد تف...
قاضی احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) فکاری . رجوع به قاضی فکاری شود.
قاضی احمد لاغر. [ اَ م َ دِ غ َ ] (اِخ ) رجوع به قاضی لاغر شود.
قاضی احمد غفاری . [ اَ م َ دِ غ ِ ] (اِخ ) ابن محمد. شاعری است . زیاده از این شعری از او مسموع نشد:پس از عمری نشیند گر دمی پیش من آن بدخو...