قانون . (معرب ، اِ)
۞ اصل . (برهان ) (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ). گویند این لغت معرب کانون است و عربی نیست لیکن در عربی مستعمل است . (برهان ) (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ). امری است کلی که بر همه جزئیاتش منطبق گردد و احکام جزئیات از آن شناخته شود چون گفته ٔ نحویان ! فاعل مرفوع است و مفعول منصوب و مضاف الیه مجرور. (ترجمه ٔ تعریفات ). قاعده . (برهان ). رجوع به قاعده شود. رسم . (برهان ). ناموس . دستور. (برهان ) (ناظم الاطباء). یاسه .(ناظم الاطباء). یاسا. حکم اجباری که از دستگاه حکومت مقتدر مملکتی صدور یابد و مبنی و متکی بر طبیعت عالم تمدن و متناسب با طبیعت انسان باشد و بدون استثناء شامل همه ٔ افراد مردم آن مملکت گردد و اغراض مستبدانه ٔ اشخاص را در آن دخالتی نباشد. (ناظم الاطباء).
ترکیبات : قانون دان . قانون زن . قانون شکن . قانون شکنی . قانون گذار. قانون گذاری ، قانون نواز. قانونی .
-
امثال :
قانون کور است .
|| کتاب قانون ، دفتر خراج . || طریقه . منوال . روش . || آئین . شریعت . || آداب . || شکل . طرز. ترتیب . نظم . (ناظم الاطباء).