اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

قانون

نویسه گردانی: QANWN
قانون . (معرب ، اِ) نام سازی است از مخترعات معلم ثانی . (ناظم الاطباء). نام سازی است که مینوازند. (برهان ). آلتی موسیقی متشکل از طبلی مسطح و مستطیل که سیمهای فلزی بر آن نصب شده و با انگشت سبابه مسلح به زبانه ٔ فلزی آن را در حالی که روی زانو نهاده اند مینوازند. (دائرة المعارف اسلام ، از حاشیه ٔ برهان چ معین ) :
در مجلس دهر ساز مستی پست است
نه چنگ بقانون و نه دف بر دست است
رندان همه ترک می پرستی کردند
جز محتسب شهر که بی می مست است .

شاه شجاع .


خدا را محتسب ما را به فریاد دف و نی بخش
که ساز شرع از این افسانه بی قانون نخواهد شد.

حافظ.


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
بی قانون . (ص مرکب ) (از: بی + قانون ) بدون قانون . فاقد قانون . || خارج آهنگ : خدا را محتسب ما را به فریاد دف و نی بخش که ساز شرع ازاین ...
قانون گو. (نف مرکب ) صاحب منصبی که مکلف باشد به نوشتن و تصریح کردن قواعد سلطنت و نیز صاحب منصب در هر ناحیه ای که آشنا باشد به قواعد و عادا...
دیر قانون . [ دَ رِ ] (اِخ ) این دیر از نواحی دمشق میباشد. (از معجم البلدان ).
قانون دان . (نف مرکب ) دانای قانون . || واقف و آگاه به صلاح کار. (ناظم الاطباء). || مستشار حقوقی .
داد اومند
قانون گوئی . (حامص مرکب ) شغل و عمل شخص قانون گو. (ناظم الاطباء).
قانون نویس .[ ن ِ ] (نف مرکب ) نویسنده ٔ قانون . (ناظم الاطباء).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
قانون گذار. [ گ ُ ] (نف مرکب ) آنکه قانون وضع کند. مقنن .
قانون گذاری . [گ ُ ] (حامص مرکب ) وضع کردن قانون . عمل قانون گذار.
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۵ ۳ ۴ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.