اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

قباء

نویسه گردانی: QBAʼ
قباء. [ ق َب ْ باء ] (ع ص ) مؤنث ِ اَقَب ّ. باریک و لاغرمیان . (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
جامه قبا. [ م َ / م ِ ق َ ] (ص مرکب ) جامه چاک : همچو حافظ بخرابات روم جامه قبابو که در برکشد آن دلبر نوخاسته ام . حافظ.رجوع به ماده ٔ ذیل شود...
زرین قبا. [ زَرْ ری ق َ ] (اِخ ) دهی از دهستان بروانان است که در بخش ترکمان شهرستان میانه و 22 هزارگزی شمال باختری ترکمان واقع است و 935...
سبزه قبا. [ س َ زَ / زِ ق َ] (اِ مرکب ) نام پرنده ای است حرام گوشت و وحشی ، دارای پرهای سبز. رجوع به سبزک و سبزقبا و سبزگرا شود.
شهره قبا. [ ش ُ رَ / رِ ق َ ] (ص مرکب ) آنکه جامه ٔ فاخر گرانبها یا پست اندک بها پوشد. کسی که لباس شهرت پوشد، و آن لباسی است که مورد نظر شو...
چرخ قبا. [ چ َ خ ِ ق َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مراد از دور دامن قبا. (آنندراج ) (غیاث ). چرخ : هر فلکی و اختری چرخ قبای او همان با تو چه ب...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
گلگون قبا. [ گ ُق َ ] (ص مرکب ) صفت کشته ای که لباس او خونین باشد. کشته ای که قبا و جامه ٔ او خون آلوده باشد : یوسف گلگون قبا وای علی اکبرم...
قبانو کردن . [ ق َ ن َ / ن ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) لباس نو کردن . جامه ٔ نو پوشیدن . (آنندراج ) : خواند از نادیدگی خلق جهان را تنگ چشم کهنه پوشی گ...
قبا سه چاکی . [ ق َ س ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) قباراستا. قباراسته . کسبه . طلاب دینی و جز آنان که قبای دراز پوشیدندی و این کلمه ٔ موهنی است . ...
قبا گرداندن . [ ق َ گ َ دَ ](مص مرکب ) تغییر لباس کردن . (آنندراج ) : چون به گلشن میرود سرو من از تغییر رنگ بهر تعظیمش گلستان در قبا گرداندن ...
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۵ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.