اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

قباد

نویسه گردانی: QBAD
قباد. [ ق ُ ] (اِخ ) پسر اسکندربن قرایوسف . قباد با محبوب ترین کنیزکان پدر که خان سلطان نام و لیلی لقب داشت عشق میورزید و از این رو در آن اوان (840 هَ . ق .) که بایسنقر از آذربایجان بسوی خراسان مراجعت میکرد اسکندر به قلعه ٔ النجق رفت و نسبت به آن دو بدرفتاری و تندی آغازید و ایشان را به قتل تهدید نمود. قباد و لیلی به آهنگ جان وی کمر بستند و در یکی از شبها که اسکندر شراب بسیار خورده و بر بام قلعه ٔ النجق خفته بود لیلی بخلاف معهود نردبان را بالا نکشید قباد به بام بالا رفت و با خنجری پدررا از پای درآورد. (حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 627).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
غباد. [ غ ُ ] (اِ) بمعنی ابداع باشد که نوآوردن و نو ساختن و شعر نو گفتن است . (برهان ). || مردم بر حق را نیز گویند یعنی در فعل حق طرف نق...
غباد. [ غ ُ ] (اِ) قُباد. نوعی ماهی با گوشتی بسیار لذیذ در دریای فارس .
غباد. [ غ ُ ] (اِخ ) در انجمن آرا و آنندراج آمده : مادرش روشنک نام بوده و پدر کاوس و بعضی جد کاوس دانند و پدر کاوس را کیانیه گویند. به هر ح...
غباد. [ غ ُ ] (اِخ ) قباد. ابن فیروز پادشاه ساسانی (پدر انوشیروان ) (از سال 488 - 531 م .). مرحوم فروغی در خلاصه ٔ شاهنامه آرد: پیروز (پادشاه ...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.