اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

قثم

نویسه گردانی: QṮM
قثم . [ ق ُ ث َ ] (ع ص ) مرد بسیار بخشش و دهش . || گردآورنده ٔزن و فرزند و عیال . || مرد جمعکننده ٔ بدی و شر ۞ . || (اِ)کفتار نر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
قثم . [ ق َ ث َ ] (ع مص ) به یک بار مال نیکو و جید دادن . گویند: قثم له من المال قثما؛ به یک بار مال نیکو و جید داد او را. || قَثَمَه ؛ ف...
قثم . [ ق َ ] (ع اِ) آلایش پلیدی خشک شده بر سرین . || آلایش پیخال مرغ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || (مص ) به یک بار مال...
قثم . [ ق ُ ث َ ] (اِخ ) ابن جعفربن سلیمان یکی از راویان است . جاحظ در کتاب التاج حدیثی را از وی درباره ٔ قتل جعفربن یحیی به دست هرون الر...
قثم . [ ق ُ ث َ ] (اِخ ) ابن عباس بن عبداﷲ از امیرانی است که منصور عباسی او را به سال 143 هَ . ق . به امارت یمامه برگزید و او تا هنگام وفا...
قثم . [ ق ُ ث َ ] (اِخ ) ابن عباس بن عبدالمطلب صحابی است . و قثم از قاثم معدول است . (منتهی الارب ). قثم بن عباس هاشمی از امیرانی است که ...
قسم . [ ق َ ] (ع اِ، اِمص ) عطا و دهش . (منتهی الارب ). عطاء. (اقرب الموارد). و به این معنی جمع ندارد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم ال...
قسم . [ ق َ ] (ع مص ) پخش کردن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || افتادن چیزی در دل و گمان پیدا شدن بدان و سپس آن گمان نیرو گرفتن و ب...
قسم . [ ق ِ ] (ع اِ) چون : هر قسم ؛ هر چون . || بهره و نصیب . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). سهم . بهر. تیر. بخش . برخ . رسد : محمد از سر انگشت ...
قسم . [ ق َ س َ ](ع اِ) سوگند. (منتهی الارب ). یمین به خدا یا به غیرخدا. و قسم اسم است از اَقْسَم َ. (اقرب الموارد).- قسم به خدا ؛ به خدا...
قسم . [ ق ِ س َ ] (ع اِ) ج ِ قسمة. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ): یا قاسم الرزق قدخانتنی القسم . (اقرب الموارد). رجوع به قسمة شود.
« قبلی صفحه ۱ از ۴ ۲ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.