قثم
نویسه گردانی:
QṮM
قثم . [ ق َ ] (ع اِ) آلایش پلیدی خشک شده بر سرین . || آلایش پیخال مرغ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || (مص ) به یک بار مال نیکو و جید دادن کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). گویند: قثم له من المال قثماً؛ به یک بار مال نیکو و جید داد او را، و این از باب ضرب است . || فراهم آوردن مال بسیار. || خاکسترگون شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۳۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
قسم دادن . [ ق َ س َ دَ ] (مص مرکب ) سوگند دادن . از کسی سوگند خواستن . نِشْدَت .
قسم و آیه . [ ق َ س َ م ُ ی َ / ی ِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب )برای اثبات امری قسم خوردن و به آیه ٔ قرآن استشهاد کردن . اگر کسی برای قبولاندن...
قسم خوردن . [ ق َ س َ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) سوگند یاد کردن . سوگند خوردن : خورده قسم اختران به پاداشم بسته کمر آسمان به پیکارم .مسعود...
در گویش لری مردم ممسنی از شهرستان های استان پارس مردم برای سوگند یاد کردن به اجاق قسم می خوردند و میگفتند " به اجاقت قسم " که بی گمان این گونه سوگند د...
قسم یاد کردن . [ق َ س َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سوگند خوردن . قسم خوردن .
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.