قثم
نویسه گردانی:
QṮM
قثم . [ ق ُ ث َ ] (اِخ ) ابن عباس بن عبدالمطلب صحابی است . و قثم از قاثم معدول است . (منتهی الارب ). قثم بن عباس هاشمی از امیرانی است که عم وی علی بن ابیطالب او را به حکومت مدینه برگزید. وی تا زمان قتل علی علیه السلام در آن منصب بود. پس به سمرقند رفت و در آنجا به سال 57 هَ . ق . (= 677 م .) به شهادت رسید. (رجوع به تهذیب التهذیب ج 8 ص 361 و الاعلام زرکلی ج 2 ص 790 شود). در تاریخ گزیده آمده است ، چون پیغمبر در روز دوشنبه ماه ربیعالاول سال یازدهم هجرت وفات کرد امیرالمؤمنین علی و عباس و پسران اوفضل و قاثم [ قثم ] و موالی رسول ؛ اسامه و شقران به اتفاق مهاجر و انصار تجهیز او کردند و سه کفن بر اوپوشیدند پس بر او نماز کردند، در خانه ٔ عایشه به مدینه همانجا که وفات کرده بود گور حفر کردند علی و پسران عباس و قثم و شقران به گور رفتند و او را دفن کردند و آخرین کسی که از گور برآمد قثم بود که بدین فخر و مباهات میکرد. (از تاریخ گزیده چ لندن ص 154).
واژه های همانند
۳۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
قسم دادن . [ ق َ س َ دَ ] (مص مرکب ) سوگند دادن . از کسی سوگند خواستن . نِشْدَت .
قسم و آیه . [ ق َ س َ م ُ ی َ / ی ِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب )برای اثبات امری قسم خوردن و به آیه ٔ قرآن استشهاد کردن . اگر کسی برای قبولاندن...
قسم خوردن . [ ق َ س َ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) سوگند یاد کردن . سوگند خوردن : خورده قسم اختران به پاداشم بسته کمر آسمان به پیکارم .مسعود...
در گویش لری مردم ممسنی از شهرستان های استان پارس مردم برای سوگند یاد کردن به اجاق قسم می خوردند و میگفتند " به اجاقت قسم " که بی گمان این گونه سوگند د...
قسم یاد کردن . [ق َ س َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سوگند خوردن . قسم خوردن .
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.