قدارة
نویسه گردانی:
QDʼR
قدارة. [ ق َ رَ ] (ع مص ) توانستن . (منتهی الارب ). || آماده ساختن . || وقت معین کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
واژه های همانند
۱۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
قدارة. [ ق ُ رَ ] (اِخ ) ابن صالح پی کن ناقه ٔ صالح علیه السلام است . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
قداره . [ ق َدْ دا رَ ] (اِ) نوعی از شمشیر است که به هندی کوکتی کاکهانده خوانند. (آنندراج ). قمه . نوعی قمه . رجوع به غداره شود.
غدارة. [ غ ُ رَ ] (ع اِ) آنچه سپس گذارند آن را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). هرچیزی که آن را ترک کنند و باقی گذارند. (از اقرب الموارد).
غدارة. [ غ ِ رَ ] (ع اِ) صاحب منتهی الارب به معنی گیسوی بافته و غدیره آورده و جمع آن را غدائر ذکر کرده ، و این معنی در دیگر قوامیس عرب د...
غدارة. [ غ َدْ دا رَ ] (ع ص ) مؤنث غدار. (منتهی الارب ). زن بیوفا و فریبنده . (ناظم الاطباء). || سنون غداره ؛ سالهایی که پرباران باشد و سبزه...
غداره . [ غ َ رَ / رِ ] ۞ (اِ) پیکان پهن بزرگ شکاری ، و آن را به اندام بیل سازند. (برهان ). پیکان بزرگ . (جهانگیری ). پیکان تیر بزرگ که به...
غداره بند. [ غ َ رَ / رِ ب َ ] (نف مرکب ) آنکه غداره به خود بندد. آنکه کتاره دارد. || مجازاً هوادار. هواخواه . حامی و طرفدار کسی یا کاری . ح...
غداره بندی . [ غ َ رَ / رِ ب َ ] (حامص مرکب ) عمل غداره بند. غداره بستن . رجوع به غداره و غداره بستن شود.
غداره بستن . [ غ َ رَ/ رِ ب َ ت َ ] ۞ (مص مرکب ) بستن غداره به کمر. غداره بندی . رجوع به غداره شود.
غداره کشیدن . [ غ َ رَ/ رِ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) به روی کسی غداره کشیدن ؛ حمله کردن با غداره به کسی . رجوع به غداره شود.