قدة
نویسه گردانی:
QD
قدة. [ ق ِدْ دَ ] (ع اِ) تأنیث قِد. رجوع به قد شود. دوال . (منتهی الارب ). تازیانه از پوست دباغی نشده . (معجم البلدان ). || روش . || راه . (منتهی الارب ). || گروهی از مردم که هر یک بر راهی و روشی و عزیمتی باشند و از این باب است قول خدای تعالی : کنّا طرائق قدداً؛ ای فرقاً مختلفة اهوأها. (قرآن 11/72) (منتهی الارب ). گروهی نه همدل جدا کرده از گروهی دیگر. (ترجمان علامه ٔ جرجانی ).
واژه های همانند
۴۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
غده ٔ هیپوفیز. [ غ ُدْ دَ / دِ ی ِ پ ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) غده ٔ نخامی . غده ٔ زیرمغزی . رجوع به غده ٔ زیرمغزی شود.
غده ٔ پاراتیروئید. [ غ ُدْ دَ / دِ ی ِ رُ ] ۞ (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) این غده از نظر ترشح داخلی و اثر فیزیولوژیکی دارای اهمیت خاصی است . تعد...
قدح بر سر کسی شکستن . [ ق َ دَ ب َ س َ رِ ک َ ش ِ ک َ ت َ ](مص مرکب ) رسوا کردن او را. (آنندراج ) : کس چه میداند که پیمانت نمی ماند درست گر ز ...