قر
نویسه گردانی:
QR
قر. [ ق ِ ] (ترکی ، اِ) اسم از قرلماق به معنی تار و مار کردن . کشتن دسته جمعی . فنا. نیستی . مرگ . مرگ دسته جمعی .
- قر انداختن در قومی ؛ همگی را کشتن .
- قر میانشان افتادن ؛ همگی مردن .
واژه های همانند
۴۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
غر. [ غ ُ ] (ص ) دبه خایه . (برهان قاطع) (فرهنگ اسدی ) (آنندراج ) (فرهنگ رشیدی ). خایه بزرگ . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نسخه ٔ نخجوانی ). شخصی که خصی...
غر. [ غ ِ ] (اِ) جنباندن جزء یا تمام بدن از روی ناز، و با لفظ دادن استعمال می شود. (فرهنگ نظام ). رجوع به غر دادن و قر و قر دادن شود.
غر. [ غ ِ ] (اِ) غر در میان قومی انداختن ؛همه را کشتن . ظاهراً از لفظ ترکی قرماق و قرلماق آمده است ، و غر افتادن نیز گویند به معنی وقوع کشتا...
غر. [ غ ُرر ](ع اِ) مرغی است آبی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (اِمص ) در مثنوی بیت ذیل آمده : دید شیشه در کف آن پیر پرگفت شیخا مر ترا...
غر. [ غ ُرر ] (ع ص ، اِ) ج ِ غَرّاء. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || ج ِ اَغَرّ. (تاج العروس ). سفیدیهای پیشانی . (غیاث اللغات ). هر چیزی س...
غر. [ غ ُرر ] (اِخ ) موضعی است به بادیه . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
غر. [ غ َرر ] (ع مص ) فریفتن و بیهوده امیدوار کردن کسی را. (منتهی الارب ). غرور.غِرَّة. (اقرب الموارد). || با دهانه ٔ تیغبا کسی چیزی کردن ک...
غر. [ غ َرر ] (اِخ ) جایگاهی است در دو روزه راه از هجر، راجز گوید: «فالغر ترعاه فجنبی جفر...». || نصر گوید: غر، آبی است از آن بنی عُقیل در...
غر. [ غ ِررا ] (ع ص ) آنکه فریب خورد چون او را فریب دهند. ج ، اغرار. || جوان ناآزموده کار.(منتهی الارب ). جوان بی تجربه . مذکر و مؤنث آن ...
پی غر. [ پ َ / پ ِ غ ُ ] (اِ) قارچ (در تداول عوام گناباد خراسان ). نوعی از آن را بعربی فُطر و انواع دیگر را، غَرد، غِراد، غرادة، مغرود، غَرده ،...