قرابت دار. [ ق َب َ ] (نف مرکب ) دارای نسبت خواه از طرف خون یا از طرف ازدواج . || خویشاوند. (ناظم الاطباء).
قرابت داری . [ ق َ ب َ] (حامص مرکب ) خویشی و خویشاوندی . (ناظم الاطباء).
این دو واژه عربی است و پارسی جایگزین آنها این است:
اوپَئیتی (سنسکریت)
آفنیته (به انگلیسی: Affinity) به توانایی ترکیب اجزای شیمیایی غیر مشابه با یکدیگر گفته میشود. این اصلاح همچنین هنگامیکه دو چند اتم یا ترکیب غیر یکسان ...
غرابت . [ غ َ ب َ ] (ع مص ) غَرابة. غامض و خفی بودن : غرب الکلام غرابة؛ غمض و خفی .- غرابت کلمه ؛ غموض آن . (اقرب الموارد).- || وحشی بود...
غرابت داشتن . [ غ َ ب َت َ ] (مص مرکب ) شگفت بودن . عجیب بودن . غریب بودن .- غرابت داشتن کلمه ؛ وحشی بودن آن و ناروشنی معنای آن و غیر م...