قرابه . [ ق َرْ را ب َ
/ ب ِ ] (اِ) شیشه ٔ شراب . صراحی . (آنندراج ). قسمی شیشه ٔ شکم فراخ بزرگتر از برنی .آوند شیشه ٔ بزرگی که در آن شراب و جز آن ریزند. (ناظم الاطباء)
: بیامیزند و اندر این قرابه کنند، و سر قرابه استوار کنند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
راحت ز مزاج رخت بربست
قرابه ٔ اعتدال بشکست .
نظامی .
خورشید ز بیم اهل آفاق
قرابه ٔ می نهاد بر طاق .
نظامی .
صبح از سر شورشی که انگیخت
قرابه شکست و می برون ریخت .
نظامی .
برگشته از قرابه ٔ امید جان من
یک بار گشته باش فلک گو به کام من .
ظهوری (از آنندراج ).