اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

قرار دادن

نویسه گردانی: QRʼR DʼDN
قرار دادن . [ ق َ دَ ] (مص مرکب ) برقرار کردن . || ثابت نمودن . || استوار کردن . (ناظم الاطباء) :
ساز طرب ها کنون که نیّر اعظم
داد به برج حمل قرار مکان را.

واله هروی (از آنندراج ).


|| آرام دادن :
نیست آرامم بجز ابروی یار
میدهم خود را به شمشیرش قرار.

ملامفید بلخی (از آنندراج ).


|| تمام کردن . (ناظم الاطباء). || عهد و شرط کردن . (ناظم الاطباء). عهد داشتن :
فارغم از گله با خویش قراری دارم
نیست امید مرا با تو وفا کار مرا.

ظهوری (از آنندراج ).


|| قول دادن . (ناظم الاطباء) :
زلفین سیاه تو به دلداری عشاق
دادند قراری و ببردند قرارم .

حافظ.


|| ختم عمل کردن . || بطور محکم حکم کردن . (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
زدن، شلیک کردن، تاختن، تازش - آفند - حمله کردن (حقیقی و مجازی) (فرهنگ بزرگ سخن). هدف و قرار دو واژه ی عربی است و همتای پارسی ترکیب: هدف قرار دادن این ...
قول و قرار دادن . [ ق َ / قُو ل ُ ق َ دَ ] (مص مرکب ) عهد بستن . پیمان بستن . رجوع به قول شود.
کسی یا چیزی که در برابر بزرگتر ومهمتر از خود قرار گیرد وجلوه ونمود نداشته باشد (فرهنگ عمید).
طول و عرض قرار دادن . [ ل ُ ع َ ق َ دَ ] (مص مرکب ) چیز بی رتبه را عظیم القدر قرار دادن و مقرر کردن . (آنندراج ).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.