قرب
نویسه گردانی:
QRB
قرب . [ ق َ ](ع مص ) شمشیر در نیام کردن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). قراب ساختن شمشیر را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || گوشت قراب خورانیدن مهمان را. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ).
واژه های همانند
۳۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
اصل غرب . [ اَ ل ِ غ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به اصل الغرب و غرب شود.
شمال واژه ای عربی و غرب پارسی است و پارسی جایگزین، این است: پاشان غرب pâŝâne-qarb (پاشان از سغدی: pâŝkrân + واژه ی سغدی غرب) ****فانکو آدینات 09163657...
جنوب عربی و غرب پارسی است و پارسی جایگزین، این است: راژیر غرب râžire-qarb (راژیر؛ کردی: غرب: سغدی)****فانکو آدینات 09163657861
وسوسه غرب نام یک کتاب ادبی است که توسط آندره مالرو، نویسندهٔ اهل فرانسه نوشته شدهاست. این کتاب یکی از آثار ادبی برجستهٔ جهان است.[۱]
جستارهای وابس...
غرب اقصی . [ غ َ ب ِ اَ صا ] (اِخ ) در تاریخ ایران باستان آمده ، از جغرافیای سترابون صری استنباط می شود که غرب اقصی برای عالم آنروزی مملک...
غرب العین . [ غ َ بُل ْع َ ] (ع اِ مرکب ) ۞ ناسوری که در ماق انسی چشم حادث می شود. رجوع به غرب شود.
گیلان غرب . [ ن ِ غ َ ] (اِخ ) یکی از بخشهای سه گانه ٔ شهرستان شاه آباد. مشخصات آن به شرح زیر است : از طرف شمال ، به بخشهای سرپل ذهاب ، کر...
گیلان غرب . [ ن ِ غ َ ] (اِخ ) قصبه ٔ مرکزی بخش گیلان غرب از شهرستان شاه آباد. واقع در 94هزارگزی باختر شاه آباد و 60هزارگزی جنوب خاوری قصرشیر...