قرث
نویسه گردانی:
QRṮ
قرث . [ ق َ رَ ] (ع مص ) ورزیدن . کسب کردن . || رنج بردن در کار.(اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قَرْث شود.
واژه های همانند
۴۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
قرث .[ ق َ ] (ع اِ) کوزه ٔ کوچک . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || (مص ) در مشقت انداختن . || رنج بردن . || کسب کردن .(اق...
قرس . [ ق َ ] (ع اِ) سرمای سخت . || (ص ) سرد. (منتهی الارب ). بارد. (اقرب الموارد). || سردتر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || پشک سط...
قرس . [ ق َ رَ ] (ع ص ) بسته و فسرده از آب و جز آن . (منتهی الارب ). جامد. || سرمای سخت . || (مص ) سخت گردیدن سرما. || فسردن آب . (اقرب ...
قرس . [ ق ِ ] (ع اِ) پشه ٔ خرد و ریزه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
قرس . [ ق ِ ] (اِخ )کوهی است در حجاز در دیار جهینه . (معجم البلدان ).
قرص . [ ق َ ] (ع مص ) شکنجیدن به دو انگشت . || گزیدن کیک . || زواله برکندن زن ازخمیر. || به سرانگشت گرفتن و بریدن و خمیر گستردن . و ف...
قرص . [ ق َ رَ ] (ع مص ) پیوسته داوری کردن در حسب . || همیشگی نمودن بر غیبت . (منتهی الارب ).
قرص . [ ق ُ ] (ص ) محکم . قایم .
قرص . [ ق ُ ] (ع اِ) کلیچه . (منتهی الارب ) (مقدمة الادب زمخشری ). || گرده ٔ آفتاب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به قرصة شود. ج ، قَرِصَة،...
قرص . [ ق ُ ] (ع اِ) ۞ حب که جهت معالجه ٔ امراض یا تسکین درد مورد استفاده دارد : و پلپل وسپندان در آن قرصها تعبیه کرد. (سندبادنامه ص 97...