قرس
نویسه گردانی:
QRS
قرس . [ ق ِ ] (اِخ )کوهی است در حجاز در دیار جهینه . (معجم البلدان ).
واژه های همانند
۴۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
غرس . [ غ ِ ] (ع اِ) آب و جز آن که با بچه بیرون آید از رحم ، و پوست که بر روی جنین باشد، و اگر آن پوست را بر روی او بعد زائیدن بگذارند د...
(کلیچه، چیز کوچک و گرد که برای یگان نان و دارو به کار می رود). همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: ناژ (سغدی) جب jeb (سنگسری). غرس qors این واژه پار...
غرث . [ غ َ رَ ] (ع مص ) گرسنه گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گرسنه شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ). گرسنگی . (غیاث اللغات ) (دهار...
غرث . [ غ َ رِ ] (ع ص ) گرسنه . جائع. (اللسان از ذیل اقرب الموارد).
بئر غرس . [ ب ِءْرِ غ َ ] (اِخ ) چاهی در مدینه . (از معجم البلدان ).
قرص زر. [ ق ُ ص ِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از آفتاب است در محل غروب . (آنندراج ). رجوع به قرصه ٔ زر شود.
قرص کمر. [ ق ُ ص ِ ک َ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ۞ تخم گیاهی است از تیره ٔ گیاهان سماقی ۞ درشت و دارای مغز نشاسته ای که برای ساخت...
غرس کردن . [ غ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نشاندن درخت را. نشاندن . بنشاندن . کشتن و کاشتن درخت . رجوع به غرس شود.
قرص سیمین . [ ق ُ ص ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از ماه است . (آنندراج ).
غرس الدین . [ غ َ سُد دی ] (اِخ ) رجوع به ابن شاهین شود.