قرص
نویسه گردانی:
QRṢ
قرص . [ ق َ ] (اِخ ) شهری است در ارمنستان از نواحی تفلیس . (معجم البلدان ). رجوع به قارص شود.
واژه های همانند
۴۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
قرس . [ ق َ ] (ع اِ) سرمای سخت . || (ص ) سرد. (منتهی الارب ). بارد. (اقرب الموارد). || سردتر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || پشک سط...
قرس . [ ق َ رَ ] (ع ص ) بسته و فسرده از آب و جز آن . (منتهی الارب ). جامد. || سرمای سخت . || (مص ) سخت گردیدن سرما. || فسردن آب . (اقرب ...
قرس . [ ق ِ ] (ع اِ) پشه ٔ خرد و ریزه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
قرس . [ ق ِ ] (اِخ )کوهی است در حجاز در دیار جهینه . (معجم البلدان ).
غرث . [ غ َ رَ ] (ع مص ) گرسنه گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گرسنه شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ). گرسنگی . (غیاث اللغات ) (دهار...
غرث . [ غ َ رِ ] (ع ص ) گرسنه . جائع. (اللسان از ذیل اقرب الموارد).
غرس . [ غ َ / غ َ رَ ] (اِ) قهر و غضب و خشم و تندی و برآشفتگی . (برهان قاطع) (مجمع الفرس ) (از فرهنگ شعوری ). خشم و تندی . (فرهنگ اسدی نخجوانی...
غرس . [ غ َ ] (ع مص ) درخت نشانیدن بر زمین . (منتهی الارب ) (آنندراج ) ۞ . مغروس نعت است از آن . (آنندراج ). درخت نشاندن و چیزی کاشتن .(بره...
غرس . [ غ َ ] (اِخ ) (ابن الَ ...) شمس الدین محمد مصری . فقیه حنفی بود، به سال 1525م . از دنیا رفت . از تألیفات وی «الفواکه البدریة فی القض...
غرس . [ غ َ ] (اِخ ) (بئر...) چاهی است در مدینه ، منه الحدیث : غرس من عیون الجنة، و غسل (ص )منها. (منتهی الارب ). چاهی است در قبا مدینه که ...