اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

قرو

نویسه گردانی: QRW
قرو. [ ق َرْوْ ] (ع اِ) حوض . || جوی بزرگ ودراز که در آن ستوران آب خورند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || زمین که قطع نشود. (منتهی الارب ) (آنندراج ). الارض لاتکاد تقطع. (اقرب الموارد). || آب راهه ٔ انگوردان و شکاف آن . || بن درخت خرما و جز آن که آن را کاواک کنند و در وی نبیذ ریزند و از آن تغاره ٔ بزرگ سازند. || پنگان و قدح چوبین . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). || آوند خرد از آن وکاسه ٔ تنگ . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). ج ، اقراء،اَقْر، اَقْرِوة، قُری ّ. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
غر و غربیله . [ غ ِ رُ غ َ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) ناز با کون و کچول .ترکیبی از غر + غربیله . رجوع به همین مدخل ها شود.
غر و لند زدن . [ غ ُرْ رُ ل ُ زَ دَ ] (مص مرکب ) آهسته سخن گفتن از سر خشم و اعتراض . غر زدن . غرغر کردن . قر زدن . قرقر کردن . غر و لند کردن . لن...
غر ولند کردن . [ غ ُرْ رُ ل ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) غرو لند زدن . غر زدن . غرغر کردن . قر زدن . قرقر کردن . لند و لند کردن . ژکیدن . رجوع به غر و لند...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.