اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

قریب

نویسه گردانی: QRYB
قریب . [ ق َ ] (اِخ ) عبدی از محدثان است . (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۹۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
قریب . [ ق َ ] (ع ص ) نزدیک . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). واحد و جمع در آن یکسان ، و قوله تعالی « : ان رحمة اﷲ قریب » (قرآن 56/7...
قریب . [ ق ُ رَ ] (اِخ ) لقب پدر اصمعی است . (منتهی الارب ).
قریب . [ ق ُ رَ ] (اِخ ) نام رئیسی است از خوارج . (منتهی الارب ).
قریب . [ ق ُ رَ ] (اِخ ) ابن یعقوب . کاتبی است . (منتهی الارب ).
همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: پنته pante (سغدی) نزدیک (مانوی و پهلوی)*** فانکو آدینات 09163657861
فصل قریب . [ ف َ ل ِ ق َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) (اصطلاح منطق ) آنکه نوع خود را از جمیع مشارکات در جنس امتیاز دهد، چون «ناطق » به نسبت انس...
محمد قریب (۱۲۸۸ در تهران - ۱۳۵۳) از اولین پزشکان متخصص طب اطفال ایران و بنیانگذار طب نوین اطفال در ایران و از بنیانگذاران بیمارستان مرکز طبی کودکان بو...
قریب محله . [ ق َ م َ ح َل ْ ل َ ] (اِخ ) دهی است از هزارجریب . رجوع به مازندران و استرآباد رابینو ص 165 شود.
علت قریب . [ ع ِل ْ ل َ ت ِ ق َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) امری که خود بلاواسطه و بدون فاصله در وجود معلول مؤثر باشد. (از فرهنگ اصطلاحات فلس...
علی قریب . [ ع َ ی ِ ق َ ] (اِخ ) (حاجب ...) یا امیر علی خویشاوند. از امرای بزرگ دربار سلطان محمود غزنوی . رجوع به حاجب (علی بن قریب ...) شود...
« قبلی صفحه ۱ از ۱۰ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.