قز. [ ق َزز
/ ق َ ] (معرب ، اِ) معرب کژ. ابریشم . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). ابریشم خام بدقماش (برهان ) (آنندراج )، و گویندنوعی است از آن . (اقرب الموارد). جامه از ریسمان پیله . (منتهی الارب ). لیث گوید: قز آن است که ابریشم ازآن به دست آید، و ازاینرو بعضی گفته اند قز و ابریشم مانند گندم و آرد هستند. (از اقرب الموارد). و این معرب است . (اقرب الموارد) (منتهی الارب )
: آن غنچه های نستر بادامهای قز شد
زرّ قراضه در وی چون تخم پیله مضمر.
خاقانی .
لطافت کن آنجا که بینی ستیز
نبرد قز نرم را تیغ تیز.
سعدی (گلستان ).
-
دودالقز ؛ دودالحریر. کرم ابریشم . (اقرب الموارد).
|| (ص ) مرد نیک پاک از آلایش . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قُزّ و قِزّ شود.