اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

قزل

نویسه گردانی: QZL
قزل . [ ق ِ زِ ] ۞ (ترکی ، ص ) سرخ و احمر. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || (اِ) طلا. ذهب . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۰۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
قذل . [ ق َ ] (ع مص ) در پس سر زدن . || برگردیدن . || جور کردن . || در پی رفتن . || عیب کردن . || کوشش نمودن در کار. (اقرب الموارد) (...
قذل . [ ق ُ ذُ ] (ع اِ) ج ِ قذال . پشت سر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به قذال شود.
غزل گوی . [ غ َ زَ ] (نف مرکب ) آنکه غزل گوید. غزل سرا. غزلخوان . غزل پرداز. و کنایه از مطرب است . (آنندراج ) : گر حور زره پوش بود ماه کمان کش ...
غزل دان . [ غ َ ] (اِ مرکب ) سبدی که زنان در آن رشته را نگهدارند بر وقت دوختن . (آنندراج ).
غزل سرا. [ غ َ زَ س َ ] (نف مرکب ) آنکه غزل سراید. غزلگو. غزلخوان . غزل پرداز : ماه غزل سرایی مرد ملک ستایم از تو غزل سرایی از من ملک ستایی . ف...
غزل طراز. [ غ َ زَ طَ ] (نف مرکب ) شاعر. (آنندراج ) (مجموعه ٔ مترادفات ص 219).
غزل حصار.[ غ ِ زِ ح ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش کرج شهرستان تهران ، که در 15هزارگزی باختر کرج و 7هزارگزی جنوب راه شوسه ٔ کرج ...
غزل لاله . [ غ ِ زِ لا ل َ / ل ِ ] (اِمرکب ) قسمی ماهی . قزل آلا. || قسمی نوار.
شاه غزل . [ غ َ زَ ] (اِ مرکب ) بهترین غزل از غزلهای شاعر. شاخص و فرد میان غزلها همچون شاه بیت که بیت ممتاز میان ابیات یک غزل است . رجوع...
قول و غزل . [ ق َ / قُو ل ُ غ َ زَ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) رجوع به قول شود.
« قبلی ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ صفحه ۹ از ۱۱ ۱۰ ۱۱ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.