قزی
نویسه گردانی:
QZY
قزی . [ ق ِ ] (اِ) لقب و پارنامه . (ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۶۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
غضی . [ غ َض ْی ْ ] (اِخ ) یا قفا الغضی ، کوه کوچکی است . کثیر عزة گوید : کأن لم یُدمَنهاانیس و لم یکن لها بعد ایام الهدملة عامرو لم یعتلج فی ...
غضی . [ غ ُ ض َ ] (اِخ ) آبی متعلق به قبیله ٔ عامربن ربیعة جز بنی البکاء است . (از معجم البلدان ).
غضی . [ غ ُ ض َ ] (اِخ ) به قولی کوههای بصره است . (از معجم البلدان ).
غذی . [ غ َذْی ْ ] (ع مص ) پرورش کردن . (منتهی الارب ): غذاه یغذیه غذیاً (یائی ) کغَذَاه ُ یغذوه غذواً. (قاموس ) (اقرب الموارد).
غذی . [ غ ِ ] ۞ (ع اِ) اماله ٔ غذا. (غیاث اللغات ) (آنندراج به نقل از شرح خاقانی ). ممال غذاء : زاید از اهتمام او گردون در عروق صلاح خون ...
غذی . [ غ َ ذا ] (ع اِ) کمیز شتر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). بول شتر. رجوع به غذا شود.
غذی . [ غ َ ذی ی ] (ع اِ) غدوی (به دال ). غذوی . || بره و بزغاله ٔ نوزاده ، نر یا ماده . سخلة. (از اقرب الموارد). بزغاله . ج ، غِذاء. || بچگ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
علی غزی . [ ع َ ی ِ غ َزْ زی ] (اِخ ) ابن خلف بن خلیل بن عطأاﷲ غزی شافعی . ملقب به علاءالدین . وی محدث و مورخ و فقیه بود در سال 712 هَ ....
علی غزی . [ ع َ ی ِ غ َزْ زی ] (اِخ ) ابن سالم بن عبدالناصر غزی شافعی . وی ادیب بود و در نظم سخن نیز دست داشت در قدس تحصیل کرد، و در سال ...