قسح
نویسه گردانی:
QSḤ
قسح . [ ق َ س َ ] (ع اِمص ) خشکی . (منتهی الارب ). یبس . (اقرب الموارد). || بقیه ٔ انتشار نره . (منتهی الارب ). بقایای حالت نعوظ. (ناظم الاطباء). || (مص ) سخت شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به قساحة شود.
واژه های همانند
۳۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
قسة. [ ق َس ْ س َ ] (ع اِ) دِه ِ خرد. (منتهی الارب ). ده خرد و کوچک . (ناظم الاطباء). القریة الصغیرة. و در لسان القِرْبة الصغیرة آمده است و در م...
قصة. [ ق ِص ْ ص َ ] (ع اِ)گچ . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قَصّة شود. || حال . (منتهی الارب ). || خبر. (منتهی الارب ). شان . (اق...
قصة. [ ق ُص ْ ص َ ] (ع اِ) موی پیشانی . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). ج ، قُصَص ، قِصاص . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
قصة. [ ق َص ْ ص َ ] (ع اِ) گچ . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). جصة. (اقرب الموارد). و این لغت مردم مجانه است . (اقرب الموارد). در حدیث آمده ...
و «قصّه» از این جاست که تتبّع اثر گذشتگان باشد، و قصّه هم از این جاست طرّه را که مویها بر یک نسق متتابع باشد.
روض الجنان و روح الجنان فی تفسیرالقرآ...
قصّه.(اسم) [عربی: قصَّة، جمع: قِصَص] ۱. ماجرایی واقعی یا خیالی؛ حکایت؛ داستان. ۲. خبر؛ حدیث. ۳. عریضه. ۴. بیان احوال. ⟨ قصه پرداختن: (مصدر لازم) = ⟨ ق...
همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: داستان، افسانه (دری)*** شوگ ŝug (خراسانی)*** ویباس vibās (سغدی: vibaste)*** فانکو آدینات 09163657861
همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: فرم faram، موژ muž، گرم gorm، تاسا tāsā، اندوه anduh (دری) اراز erāz (لکی) اغدا aqdā (خراسانی: aqda)*** فانکو آد...
غثة. [ غ ُث ْ ث َ ] (ع اِ) قوت روزگذار. (منتهی الارب ) (آنندراج ). البلغة من العیش . (اقرب الموارد).
غثة. [غ َث ْ ث َ ] (ع ص ) مؤنث غث . (منتهی الارب ). || برهه ای از بهار که چارپا بدان رسد. یقال : اغتثت الخیل و اغتفت ؛ اذا اصابت شیئاً من ...